عضو شوید


نام کاربری
رمز عبور

:: فراموشی رمز عبور؟

عضویت سریع

نام کاربری
رمز عبور
تکرار رمز
ایمیل
کد تصویری
براي اطلاع از آپيدت شدن وبلاگ در خبرنامه وبلاگ عضو شويد تا جديدترين مطالب به ايميل شما ارسال شود



1,200,000 تومان
26,500 تومان
35,000 تومان


تاریخ : چهار شنبه 27 اسفند 1393
بازدید : 4598
نویسنده : احمدمولا

من پریا23ساله وعشقم فرهاد27 سال.

 

سال 88داشگاهی که دوست داشتم تورشته موردعلاقم قبول شدم 

 

.دانشگاه طباطبایی روانشناسی بالینی.

 

 

تااون روزسرم تودرس وکتاب بودوالبته تودوران دبیرستانم یه تصادف 

 

 

کردم که باعث شدچندتا جراحی داشته باشم وهمین باعث شده بودکه به 

 

هیچ جنس مخالفی فکرنکنم،وارد دانشگاه شدم ترم اول خیلی خوب 

 

گذشت وکم کم داشت ترم دومم شروع میشه بااینکه دوروبرم 

 

پرازپسربود حتی نمیدیمشون چه برسه به فکرکردن بهشون خلاصه 

 

هرروزداشت میگذشت ومن کسی توزندگیم نبودودوستام که با عشقشون 

 

قرارمیزاشتن خندم میگرفت ومیگفتم عشق ؟؟؟؟؟همش کشکه

 

،هوس،بچگی و.............. .خلاصه ترم اول سال 90 داشت شروع 

 

میشدامابخاطرکاربابامجبوربودبره همدان خوب منم که دختریکی یه 

 

دونه 

 

مامان بابا که تااون روزهمه نازم رامیکشیدن نمیتونستم باهاشون 

 

نرم.خلاصه کارای انتقالیموگرفتم ورفتم همدان کم کم دیگه ترم داشت 

 

تموم میشدوقتی واردترم جدید شدم با یه گروهی آشناشدم که انجمن 

 

روانشناسی دانشگاه بودن عضوگروهشون شدم یکی ازروزا که رفتیم 

 

سرجلسه دلم یه طوری شده بود چی شده بود؟آره دلم پروازکرده بود 

 

پیش فرهادعشق اولم خیلی وابستش شدم ولی نمیتونستم بهش بگم 

 

چقددوسش دارم چون من دربرابر پسرا کمی مغرورم.هرروزکه 

 

میگذشت بیشترعاشقش میشدم وبیشتردوستش داشتم ولی افسوس که 

 

نمیتونستم بگم اون سال گذشت وروزایی که نمیدیدمش برام 

 

هزارروزمیگذشت وبعضی وقتا که بچه هاقرارمیزاشتن بریم اردویی 

 

جایی تاصبح ازذوق دیدنش خوابم نمیبرد.وسطای سال یه کارگاه داشتیم 

 

که مدرکاش دست من بود سال جدیدکه شروع شدفهمیدم فرهاد درسش 

 

تموم شده ودیگه نمیتونم ببینمش .یه روزکه جلسه داشتیم بابچه های 

 

انجمن وقتی وارداتاق شدم خشکم زدفرهاداومده بود به بچه ها سربزنه 

 

اونروزیکی ازبهترین روزام بود.وقتی که جلسه تموم شداومدپیشم گفت

 

 

بقیه در ادامه مطلب 



:: موضوعات مرتبط: داستان , ,
:: برچسب‌ها: مديريت , harhki , nhsjhk ihd uharhki , hsjhداستان های عاشقانه , داستان , عاشقانه , عشق , داستان عشق , داستان عاشقانه , داستان واقعی , داستان گریه دار , داستان غمگین , دوست , داستان دوستی و محبت!!! ,

صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 87 صفحه بعد

عضویت شما در انجمن باعث خوشحالی ماست

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

تبادل لینک هوشمند

برای تبادل لینک ابتدا ما را با عنوان تصاویر تحریک کننده و آدرس mootala.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.






دریافت كد لوگو